شماره ٢٧٨: لشگر عشقت سياهى مى کند از دور باز

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
لشگر عشقت سياهى مى کند از دور باز
واى بر من کز سلامت مى شوم مهجور باز
برشکست خيل طاقت ده قرار اى دل که کرد
پادشاه عشق برپا رايت منصور باز
تا به جاى نوش بارد نيش بر ما خاکيان
فتنه مشتى خاک زد بر خانه زنبور باز
من که با خود برده بودم شور از ميدان عشق
آمدم اينک که ميدان را کنم پرشور باز
گرچه حسن لن ترانى بست راه آرزو
من همان صيت طلب مى افکنم در طور باز
پاى کوبان بر فراز بيستون عشق تو
کوه کن را لرزه مى اندازم اندر گور باز
وه که در بازار رسوائى عشق پرده سوز
شاهدان از باده نابند نامستور باز
در برافکن ديگر اى دل جوشن طاقت که نيست
از کمين بر من کمانکش بازوى پرزور باز
زان خط نو خيز بر خيل سليمان خرد
خوش شکستى خواهد آوردن سپاه مور باز
گر چنين خواهد نمودن کوکب عشقم طلوع
ملک دل را سربه سر خواهد گرفتن نور باز
با وجد فقر از اقبال عشقش محتشم
چند روزى فخر خواهد کرد بر جمهور باز



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید