شماره ٢٨٠: زهى ربوده لعل تو صد فسون پرداز

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
زهى ربوده لعل تو صد فسون پرداز
فريب خورده چشمت هزار شعبده باز
رقيب محرم راز تو گشت نزديک است
که اشگ من به درد صدهزار پرده راز
به صد شعف جهم از جا چو خوانيم سگ خويش
چه جاى آن که به سوى خودم کنى آواز
به طول و عرض شبى در وصال مى خواهم
که بر تو عرض کنم قصه هاى دور و دراز
به نام نامى محمود در قلمرو عشق
زدند سکه شاهى ولى طفيل اياز
به عهد ليلى و شيرين هزار عاشق بود
شدند زان همه مجنون و کوه کن ممتاز
عجب اگر تو هم از سوز من الم نکشى
که هست آتش پروانه سوز شمع گداز
بپرس از نفست سر آن دهن که جز او
کسى نرفته به راه عدم که آيد باز
به غير ديدنش از طاقتم ازو نگذاشت
که غيرت ار همه کاهيست سست و کوه گداز
چو نيست محتشم آن مه ز مهر دمسازت
به داغ هجر بسوز و بسوز هجر بساز



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید