شماره ٢٨٢: اى از مى غرور تو لبريز جام ناز

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى از مى غرور تو لبريز جام ناز
شيرين ز تلخى تو لب حسن و کام ناز
طبع مدقق حرکت سنج مى نهد
بر جز و جزو از حرکات تو نام ناز
ايزد براى لذت وصل آفريد و بس
معشوق را به عاشق خود در مقام ناز
يک سر نمانده بر تن و آن شوخ را هنوز
تيغ کرشمه نيم کشست از نيام ناز
مجنون ز انتظار کشيدن هلاک شد
اى ناقه درکش از کف ليلى زمام ناز
هرگز ز چشم دير نگاهش به ملک دل
پيک نظر نياورد الا پيام ناز
مجنونم از تغافل چشمش که بس خوشست
با رغبت زياده ز حد التيام ناز
من ناصبور و مانده در وصل را کليد
در زير پاى شاهد سنگين خرام ناز
شد سر گران ز گلشن خاکم روان بلى
بوى نياز خورده دگر بر مشام ناز
گفتم عيادتى که سبک گشته گام روح
گفتا تحملى که گران است گام ناز
در زير تيغ مى دهد از انتظار جان
صيدى که همچو محتشم افتد به دام ناز



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید