شماره ٣٥٤: من منفعل که پيشت دو جهان گناه دارم

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
من منفعل که پيشت دو جهان گناه دارم
بچه روى عذر گويم که رخ سياه دارم
من اگر گناه کارم تو به عفو کار خود کن
که زبان توبه گوى و لب عذر خواه دارم
منم آن که يک جهان را ز غمت به باد دادم
تو قبول اگر ندارى دو جهان گواه دارم
نه چنان برخش آهم زده تازه حسنت
که عنان آن توانم نفسى نگاه دارم دارم
به چنين کشنده هجرى سگ بخت چاره سازم
که اگرچه دورم از در به دل تو راه دارم
ز درون شعله خيزم مشو از غرور ايمن
که درين نهفته تر کش همه تير آه دارم
به يکى نگاه جانم بستان که تا قيامت
دل خويش را تسلى به همان نگاه دارم
ملک الملوک عشقم که به من نمانده الا
تن بى قبا که به روى سر بى کلاه دارم
ز بتان تو را گزيدم که شه بتان حسنى
من اگرچه خود گدايم دل پادشاه دارم
شه وادى جنونم به در آى ز شهر و بنگر
که ز وحشيان صحرا چه قدر سپاه دارم
تو به محتشم ندارى نظرى و من به اين خوش
گه نگاه دور دورى به تو گاه گاه دارم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید