شماره ٣٦٤: به بزم او حريفان را ز مستى دست و پا بوسم

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
به بزم او حريفان را ز مستى دست و پا بوسم
به اين تقريب شايد دست آن کان حيا بوسم
دهم در خيل مستان تن به بدمستى که هر ساعت
روم خواهى نخواهى دست آن شوخ بلا بوسم
چو جنگ آغازد آن بدخو نيايد بر زمين پايم
ازين شادى که دستش در دم صلح و صفا بوسم
خون آن مستى که او خنجر کشد من چون گنه کاران
گهش قربان شوم از عجز و گاهى دست و پا بوسم
زمين بوس در آن را گر نيم لايق اجازت ده
که از بيرون درديوار آن دولت سرا بوسم
دهندم تا ز ماواى سگ کويت نشان تا کى
سر بيگانه گردم خاک پاى آشنا بوسم
کبوتر نامه ز آن دلبر چو آرد محتشم شايد
کنم پرواز اگر چون مرغ و بالش در هوا بوسم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید