شماره ٣٧٢: گر شود ريش درون رخنه گر بيرونم

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گر شود ريش درون رخنه گر بيرونم
بنمايم به تو کز داغ نهانت چونم
هرچه دارم من مهجور ز عشقت بادا
روزى غير به غير از غم روز افزونم
وصلت ار خاصه عاشق نبود روز جزا
ليلى از شوق زند نعره که من مجنونم
خونم آميخته با مهر غيورى که اگر
بيند اين واقعه در خواب بريزد خونم
دى به دشنام گذشت از من و امروز به خشم
از بدآموزى امروز بسى ممنونم
نامه اى خواند و دريد آن مه پرکار و برفت
دل به صد راز نهان ماندن آن مضمونم
محتشم در سخن اين خسرويم بس که شده
خلعت آن قد موزون سخن موزونم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید