شماره ٤٣٥: در ملک بودى اگر يک ذره عشق يار من

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
در ملک بودى اگر يک ذره عشق يار من
در فلک آتش افکندى آه آتش بار من
در تن زارم جگر صدچاک و دل صد پاره شد
بوالعجب گلها شکفت از عشق در گلزار من
چون کند پامالم آن سرو از پى پابوس او
دل برون آيد ز چاک سينه افکار من
هاى و هويم لرزه در گورافکند منصور را
چون زنند از راه عبرت در ره اودار من
خواستم از شربت وصلش دمى يابم حيات
کرد چشم قاتلش زهرى عجب در کار من
آن چنان زارم که بر من دشمنان گزيند زار
دوستى آخر تو کمتر کوش در آزار من
محتشم هرگه نويسم شعر عاشق سوز خويش
آتش افتد از قلم در نسخه اشعار من



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید