اى تو نکرده جز جفا آن چه نکرده اى بکن
تيغ بکش به خون ما آن چه نکرده اى بکن
اى زده عقل و راه دين خواهى اگر متاع جان
بى خبر از درم درا آن چه نکرده اى بکن
چند به منتم کشى کز ستمت نکشته ام
اى ستمت به از وفا آن چه نکرده اى بکن
اى که ربوده اى به رخ صد دل و مايلى بدين
عقده زلف برگشا آن چه نکرده اى بکن
اى که نبوده بر درت مثل من از جفا کشان
ميروم اين زمان بيا آن چه نکرده اى بکن
اى نه نموده روى مه برده هزار دل ز ره
روى به محتشم نما آن چه نکرده اى بکن