شماره ٥٧٢: هوسم رخ به رخ شاه خيال تو نشاند

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
هوسم رخ به رخ شاه خيال تو نشاند
آن قدر کز رخ شرم تو خجل گرديدم
اسب جرات چو هوس تاخت به جولانگه عشق
من رخ از عرصه راحت طلبى تابيدم
استخوان بندى شطرنج جهان کى شده بود
صبح ابداع که من مهر تو مى ورزيدم
هجر چون اسب حريفان مسافر زين کرد
عرصه خالى شد از آشوب و من آراميدم
آن دلارام که منصوبه طرازى فن اوست
بيدقى راند که صد بازى از آن فهميدم
فکر خود کن تو هم اى دل که به تاراج بساط
شاه عشق آمد و من خانه خود برچيدم
محتشم از تو و از قدر تو افسوس که من
پشه و پيل درين عرصه برابر ديدم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید