دفتر اول از مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
بعد از آنش از قفص بيرون فکند
طوطيک پريد تا شاخ بلند
طوطى مرده چنان پرواز کرد
کفتاب شرق ترکي‌تاز کرد
خواجه حيران گشت اندر کار مرغ
بي‌خبر ناگه بديد اسرار مرغ
روى بالا کرد و گفت اى عندليب
از بيان حال خودمان ده نصيب
او چه کرد آنجا که تو آموختى
ساختى مکرى و ما را سوختى
گفت طوطى کو به فعلم پند داد
که رها کن لطف آواز و وداد
زانک آوازت ترا در بند کرد
خويشتن مرده پى اين پند کرد
يعنى اى مطرب شده با عام و خاص
مرده شو چون من که تا يابى خلاص
دانه باشى مرغکانت بر چنند
غنچه باشى کودکانت بر کنند
دانه پنهان کن بکلى دام شو
غنچه پنهان کن گياه بام شو
هر که داد او حسن خود را در مزاد
صد قضاى بد سوى او رو نهاد
جشمها و خشمها و رشکها
بر سرش ريزد چو آب از مشکها
دشمنان او را ز غيرت مي‌درند
دوستان هم روزگارش مي‌برند
آنک غافل بود از کشت و بهار
او چه داند قيمت اين روزگار
در پناه لطف حق بايد گريخت
کو هزاران لطف بر ارواح ريخت
تا پناهى يابى آنگه چون پناه
آب و آتش مر ترا گردد سپاه
نوح و موسى را نه دريا يار شد
نه بر اعداشان بکين قهار شد
آتش ابراهيم را نه قلعه بود
تا برآورد از دل نمرود دود
کوه يحيى را نه سوى خويش خواند
قاصدانش را به زخم سنگ راند
گفت اى يحيى بيا در من گريز
تا پناهت باشم از شمشير تيز



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید