دفتر اول از مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
گفت زن صدق آن بود کز بود خويش
پاک برخيزى تو از مجهود خويش
آب بارانست ما را در سبو
ملکت و سرمايه و اسباب تو
اين سبوى آب را بردار و رو
هديه ساز و پيش شاهنشاه شو
گو که ما را غير اين اسباب نيست
در مفازه هيچ به زين آب نيست
گر خزينه‌ش پر متاع فاخرست
اين چنين آبش نباشد نادرست
چيست آن کوزه تن محصور ما
اندرو آب حواس شور ما
اى خداوند اين خم و کوزه‌ى مرا
در پذير از فضل الله اشترى
کوزه‌اى با پنج لوله‌ى پنج حس
پاک دار اين آب را از هر نجس
تا شود زين کوزه منفذ سوى بحر
تا بگيرد کوزه‌ى من خوى بحر
تا چو هديه پيش سلطانش برى
پاک بيند باشدش شه مشترى
بي‌نهايت گردد آبش بعد از آن
پر شود از کوزه‌ى من صد جهان
لوله‌ها بر بند و پر دارش ز خم
گفت غضوا عن هوا ابصارکم
ريش او پر باد کين هديه کراست
لايق چون او شهى اينست راست
زن نمي‌دانست کانجا برگذر
هست جارى دجله‌اى همچون شکر
در ميان شهر چون دريا روان
پر ز کشتيها و شست ماهيان
رو بر سلطان و کار و بار بين
حس تجرى تحتها الانهار بين
اين چنين حسها و ادراکات ما
قطره‌اى باشد در آن نهر صفا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید