دفتر اول از مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
آتشى افتاد در عهد عمر
همچو چوب خشک مي‌خورد او حجر
در فتاد اندر بنا و خانه‌ها
تا زد اندر پر مرغ و لانه‌ها
نيم شهر از شعله‌ها آتش گرفت
آب مي‌ترسيد از آن و مي‌شکفت
مشکهاى آب و سرکه مي‌زدند
بر سر آتش کسان هوشمند
آتش از استيزه افزون مي‌شدى
مي‌رسيد او را مدد از بى حدى
خلق آمد جانب عمر شتاب
کتش ما مي‌نميرد هيچ از آب
گفت آن آتش ز آيات خداست
شعله‌اى از آتش بخل شماست
آب و سرکه چيست نان قسمت کنيد
بخل بگذاريد اگر آل منيد
خلق گفتندش که در بگشوده‌ايم
ما سخى و اهل فتوت بوده‌ايم
گفت نان در رسم و عادت داده‌ايد
دست از بهر خدا نگشاده‌ايد
بهر فخر و بهر بوش و بهر ناز
نه از براى ترس و تقوى و نياز
مال تخمست و بهر شوره منه
تيغ را در دست هر ره‌زن مده
اهل دين را باز دان از اهل کين
همنشين حق بجو با او نشين
هر کسى بر قوم خود ايثار کرد
کاغه پندارد که او خود کار کرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید