گفت نه نه مهلتم بايد نهاد
عشوهها کم ده تو کم پيماى باد
حق تعالى وحى کردش در زمان
مهلتش ده متسع مهراس از آن
اين چهل روزش بده مهلت بطوع
تا سگالد مکرها او نوع نوع
تا بکوشد او که نى من خفتهام
تيز رو گو پيش ره بگرفتهام
حيلههاشان را همه برهم زنم
و آنچ افزايند من بر کم زنم
آب را آرند من آتش کنم
نوش و خوش گيرند و من ناخوش کنم
مهر پيوندند و من ويران کنم
آنک اندر وهم نارند آن کنم
تو مترس و مهلتش ده دمدراز
گو سپه گرد آر و صد حيلت بساز