دفتر سیم از کتاب مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
گشت استا سست از وهم و ز بيم
بر جهيد و مي‌کشانيد او گليم
خشمگين با زن که مهر اوست سست
من بدين حالم نپرسيد و نجست
خود مرا آگه نکرد از رنگ من
قصد دارد تا رهد از ننگ من
او به حسن و جلوه‌ى خود مست گشت
بي‌خبر کز بام افتادم چو طشت
آمد و در را بتندى وا گشاد
کودکان اندر پى آن اوستاد
گفت زن خيرست چون زود آمدى
که مبادا ذات نيکت را بدى
گفت کورى رنگ و حال من ببين
از غمم بيگانگان اندر حنين
تو درون خانه از بغض و نفاق
مي‌نبينى حال من در احتراق
گفت زن اى خواجه عيبى نيستت
وهم و ظن لاش بى معنيستت
گفتش اى غر تو هنوزى در لجاج
مي‌نبينى اين تغير و ارتجاج
گر تو کور و کر شدى ما را چه جرم
ما درين رنجيم و در اندوه و گرم
گفت اى خواجه بيارم آينه
تا بدانى که ندارم من گنه
گفت رو مه تو رهى مه آينت
دايما در بغض و کينى و عنت
جامه‌ى خواب مرا زو گستران
تا بخسپم که سر من شد گران
زن توقف کرد مردش بانگ زد
کاى عدو زوتر ترا اين مي‌سزد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید