دفتر سیم از کتاب مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
چون شنيد اينها دوان شد تيز و تفت
بر در موسى کليم الله رفت
رو همي‌ماليد در خاک او ز بيم
که مرا فرياد رس زين اى کليم
گفت رو بفروش خود را و بره
چونک استا گشته‌اى بر جه ز چه
بر مسلمانان زيان انداز تو
کيسه و هميانها را کن دوتو
من درون خشت ديدم اين قضا
که در آيينه عيان شد مر ترا
عاقل اول بيند آخر را بدل
اندر آخر بيند از دانش مقل
باز زارى کرد کاى نيکوخصال
مر مرا در سر مزن در رو ممال
از من آن آمد که بودم ناسزا
ناسزايم را تو ده حسن الجزا
گفت تيرى جست از شست اى پسر
نيست سنت کيد آن واپس به سر
ليک در خواهم ز نيکوداورى
تا که ايمان آن زمان با خود برى
چونک ايمان برده باشى زنده‌اى
چونک با ايمان روى پاينده‌اى
هم در آن دم حال بر خواجه بگشت
تا دلش شوريده و آوردند طشت
شورش مرگست نه هيضه‌ى طعام
قى چه سودت دارد اى بدبخت خام
چار کس بردند تا سوى وثاق
ساق مي‌ماليد او بر پشت ساق
پند موسى نشنوى شوخى کنى
خويشتن بر تيغ پولادى زنى
شرم نايد تيغ را از جان تو
آن تست اين اى برادر آن تو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید