دفتر ششم هم از مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
جذب سمعست ار کسى را خوش لبيست
گرمى و جد معلم از صبيست
چنگيى را کو نوازد بيست و چار
چون نيابد گوش گردد چنگ بار
نه حراره يادش آيد نه غزل
نه ده انگشتش بجنبد در عمل
گر نبودى گوشهاى غيب‌گير
وحى ناوردى ز گردون يک بشير
ور نبودى ديده‌هاى صنع‌بين
نه فلک گشتى نه خنديدى زمين
آن دم لولاک اين باشد که کار
از براى چشم تيزست و نظار
عامه را از عشق هم‌خوابه و طبق
کى بود پرواى عشق صنع حق
آب تتماجى نريزى در تغار
تا سگى چندى نباشد طعمه‌خوار
رو سگ کهف خداونديش باش
تا رهاند زين تغارت اصطفاش
چونک دزديهاى بي‌رحمانه گفت
کى کنند آن درزيان اندر نهفت
اندر آن هنگامه ترکى از خطا
سخت طيره شد ز کشف آن غطا
شب چو روز رستخيز آن رازها
کشف مي‌کرد از پى اهل نهى
هر کجا آيى تو در جنگى فراز
بينى آنجا دو عدو در کشف راز
آن زمان را محشر مذکور دان
وان گلوى رازگو را صور دان
که خدا اسباب خشمى ساختست
وآن فضايح را بکوى انداختست
بس که غدر درزيان را ذکر کرد
حيف آمد ترک را و خشم و درد
گفت اى قصاص در شهر شما
کيست استاتر درين مکر و دغا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید