مقالت هفتم در فضيلت آدمى بر حيوانات

غزلستان :: نظامی :: مخزن الاسرار

افزودن به مورد علاقه ها
اى به زمين بر چو فلک نازنين
نازکشت هم فلک و هم زمين
کار تو زانجا که خبر داشتى
برتر از آن شد که تو پنداشتى
اول از آن دايه که پرورده اى
شير نخوردى که شکر خورده اى
نيکوئيت بايد کافزون بود
نيکوئى افزون تر ازين چون بود
کز سر آن خامه که خاريده اند
نغز نگاريت نگاريده اند
رشته جان بر جگرت بسته اند
گوهر تن بر کمرت بسته اند
به که ضعيفى که درين مرغزار
آهوى فربه ندود با نزار
جانورانى که غلام تواند
مرغ علف خواره دام تواند
چون تو همائى شرف کار باش
کم خور و کم گوى و کم آزار باش
هر که تو بينى ز سپيد و سياه
بر سر کاريست در اين کارگاه
جغد که شومست به افسانه در
بلبل گنجست به ويرانه در
هر که در اين پرده نشانيش هست
در خور تن قيمت جانيش هست
گرچه ز بحر توبه گوهر کمند
چون تو همه گوهرى عالمند
بيش و کمى را که کشى در شمار
رنج به قدر ديتش چشم دار
نيک و بد ملک به کار تواند
در بد و نيک آينه دار تواند
کفش دهى باز دهندت کلاه
پرده درى پرده درندت چو ماه
خيز و مکن پرده درى صبح وار
تا چو شبت نام بود پرده دار
پرده زنبور گل سوريست
وان تو اين پرده زنبوريست
چند پرى چون مگس از بهر قوت
در دهن اين تنه عنکبوت
پردگيانى که جهان داشتند
راز تو در پرده نهان داشتند
از ره اين پرده فزون آمدى
لاجرم از پرده برون آمدى
دل که نه در پرده وداعش مکن
هر چه نه در پرده سماعش مکن
شعبده بازى که در اين پرده هست
بر سرت اين پرده به بازى نبست
دست جز اين پرده به جائى مزن
خارج از اين پرده نوائى مزن
بشنو از اين پرده و بيدار شو
خلوتى پرده اسرار شو
جسمت را پاکتر از جان کنى
چونکه چهل روز به زندان کنى
مرد به زندان شرف آرد به دست
يوسف ازين روى به زندان نشست
قدر دل و پايه جان يافتن
جز به رياضت نتوان يافتن
سيم طبايع به رياضت سپار
زر طبيعت به رياضت برآر
تا ز رياضت به مقامى رسى
کت به کسى درکشد اين ناکسى
توسنى طبع چو رامت شود
سکه اخلاص به نامت شود
عقل و طبيعت که ترا يار شد
قصه آهنگر و عطار شد
کاين ز تبش آينه رويت کند
وان ز نفس غاليه بويت کند
در بنه طبع نجات اندکيست
در قفص مرغ حيات اندکيست
هر چه خلاف آمد عادت بود
قافله سالار سعادت بود
سر ز هوا تافتن از سروريست
ترک هوا قوت پيغمبريست
گر نفسى نفس به فرمان تست
کفش بياور که بهشت آن تست
از جرس نفس برآور غريو
بنده دين باش نه مزدور ديو
در حرم دين به حمايت گريز
تا رهى ازکش مکش رستخيز
زاتش دوزخ که چنان غالبست
بوى نبى شحنه بوطالبست
هست حقيقت نظر مقبلان
درع پناهنده روشن دلان



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید