شماره ١٠

غزلستان :: سیف فرغانی :: قصايد و قطعات

افزودن به مورد علاقه ها
ايا درويش رعناوش چو مطرب با سماعت خوش
بنزد ره روان بازيست رقص خرس وار تو
چه گويى نى روش اينجا بخرقه است آب روى تو
چه گويى همچو گل تنها برنگست اعتبار تو
بهانه بر قدر چه نهى قدم در راه نه، گرچه
ز دست جبر در بندست پاى اختيار تو
باسب همت عالى توانى ره بسر بردن
گر آيد در رکاب جهد پاى اقتدار تو
بدرويشى بکنجى در برو بنشين و پس بنگر
جهانداران غلام تو جهان ملک و عقار تو
ترا عارى بود زآن پس شراب از جام جم خوردن
چو شد در جشن درويشى ز خرسندى عقار تو
ز تلخى ترش رويان شد آخر کام شيرينت
چو شور آب قناعت شد شراب خوش گوار تو
ترا در گلستان جان هزارانند چون بلبل
وزين باب ار سخن گويى بود فصل بهار تو
سخن مانند بستانست و ذکر دوست دروى گل
چو بلبل صد نوا دارد درين بستان هزار تو
تو چنگى در کنار دهر و صاحب دل کند حالت
چو زين سان در نوا آيد بريشم وار تار تو
چو تيز آهنگ شد قولت، نباشد سيف فرغانى
غزل سازى درين پرده که باشد دستيار تو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید