شماره ٨٣

غزلستان :: سیف فرغانی :: قصايد و قطعات

افزودن به مورد علاقه ها
اى صبا بادم من کن نفسى همراهى
بسوى شاه بر از من سخنى گر خواهى
قدوه و عمده شاهان جهان غازان را
از پريشانى اين ملک بده آگاهى
گو درين مصر که فرعون درو صد بيشست
نان عزيزست که شد يوسف گندم چاهى
گو بدان اى بوجود تو گرفته زينت
کرسى مملکت و مسند شاهنشاهى
شير چون گربه درين ملک کند موش شکار
بهر نان گربه کند نزد سگان روباهى
سرورانى که بهر گرسنه نان مى دادند
استخوان جوى شده همچو سگ درگاهى
امن ازين خاک چنان رفته که گر يابد باز
خوف آنست که از آب بترسد ماهى
فتنه از هر طرفى پيش نهد پاى دراز
گر بگيرد پس ازين دست ستم کوتاهى
خانها لانه روباه شد از ويرانى
شهرها خانه شطرنج (شد) از بى شاهى
حاکمان در دم از او قبجروتمغا خواهند
عنکبوت ار بنهد گارگه جولاهى
خرمن سوخته شد ملک و بر ايشان بجوى
اسب شطرنج کجا غم خورد از بى کاهى
ترکمان خسرى هر نفس از هر طرفى
بر ولايت بزند چون اجل ناگاهى
نيست در روم از اسلام بجز نام و شدست
قطب دين مضطرب ورکن شريعت واهى
بيم آنست که ابدال خضر را گويند
گر سوى روم روى مردن خود مى خواهى
مملکت جمله پر از منکر و معروفى نه
که بخير امر کند يا بود از شرناهى
خلق بيم است که چون ذره پراگنده شوند
گر بايشان نرسد سايه ظل اللهى
گر نيايى برود اين رمقى نيز که هست
ور بيايى کندت بخت و ظفر همراهى
آفتابا بشرف خانه خويش آى و بپاش
نور بر خلق کز استاره نيايد ماهى
بعد فضل احدى مانع و دافع نبود
اينچنين داهيه را غير تو شاهى داهى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید