شماره ٨٦

غزلستان :: سیف فرغانی :: قصايد و قطعات

افزودن به مورد علاقه ها
اى قوم درين عزا بگرييد
بر کشته کربلا بگرييد
با اين دل مرده خنده تا چند
امروز درين عزا بگرييد
فرزند رسول را بکشتند
از بهر خداى را بگرييد
از خون جگر سرشک سازيد
بهر دل مصطفى بگرييد
وز معدن دل باشک چون در
بر گوهر مرتضا بگرييد
با نعمت عافيت بصد چشم
بر اهل چنين بلا بگرييد
دل خسته ماتم حسينيد
اى خسته دلان هلا بگرييد
در ماتم او خمش مباشيد
يا نعره زنيد يا بگرييد
تا روح که متصل بجسم است
از تن نشود جدا بگرييد
در گريه سخن نکو نيايد
من مى گويم شما بگرييد
بر دنيى کم بقا بخنديد
بر عالم پرعنا بگرييد
بسيار درو نمى توان بود
بر اندکى بقا بگرييد
بر جور و جفاى آن جماعت
يکدم ز سر صفا بگرييد
اشک از پى چيست تا بريزيد
چشم از پى چيست تا بگرييد
در گريه بصد زبان بناليد
در پرده بصد نوا بگرييد
تا شسته شود کدورت از دل
يکدم ز سر صفا بگرييد
نسيان گنه صواب نبود
کرديد بسى خطا بگرييد
وز بهر نزول غيث رحمت
چون ابرگه دعا بگرييد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید