شماره ٩٤

غزلستان :: سیف فرغانی :: قصايد و قطعات

افزودن به مورد علاقه ها
گر کسى از نعمت اين منعمان ادرار خورد
همچو گربه کاسه ليسيد و چو سگ مردار خورد
همچو مارش سر همى کوبند امروز اى پسر
هرکه روزى دانه يى چون موش ازين انبار خورد
چون ز کسب خود ندارد نان قسمت و آب رزق
همچو اشتر مرغ آتش همچو لکلک مار خورد
کاشکى پير ار ازين ادرار بودى بى نياز
چون ببايد دادن امسال آنچه مسکين پار خورد
کار کن گر پيشه دانى زآنکه مرد کار اوست
کآب روى دين نبرد و نان ز مزد کار خورد
نزد درويشان ز شيرينى ايشان خوشترست
همچو شوره گر کسى خاک از بن ديوار خورد
بر سر خوان قناعت شورباى عافيت
آنکس آشامد که نان جو سليمان وار خورد
رو بآب صبر تر کن پس بآسانى بخور
نان خشکى را که سگ چون استخوان دشوار خورد
کآنچه درويشان صاحب دل بخرسندى خورند
نى مگس از شکر و نى نحل از گلزار خورد
رو غم دين خور درين دنيا که فردا در بهشت
نوش شادى آن خورد کين نيش غم بسيار خورد
پاک دار آيينه دل روى جان بين اندرو
روى ننمايد بکس آيينه زنگار خورد
خوردن حل و حرام از اختلاف قسمتست
هرکه دارد قسمتى از حضرت جبار خورد
اندرين ويرانه گاو و خر گياه و نحل گل
وآدمى خرما تناول کرد و اشتر خار خورد
يارب اين ساعت چو تايب از گنه مستغفرست
سيف فرغانى که اين ادرار از ناچار خورد
خوردنش را چون گنه دانست اگر چه نعمتست
يک درم از وى بده الحمد و استغفار خورد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید