شماره ١٠٤

غزلستان :: سیف فرغانی :: قصايد و قطعات

افزودن به مورد علاقه ها
هان اى رفيق خفته دمى ترک خواب کن
برخيز و عزم آن در ميمون جناب کن
ساکن روا مدار تن سايه خسب را
جنبش چو ذره در طلب آفتاب کن
تا چون ستاره مشعله دار تو مه شود
بيدار باش در شب و در روز خواب کن
زين بيشتر زياده بود گفتن اى پسر
عمرت کمى گرفت، برفتن شتاب کن
زآن پيشتر که بارگى وقت سرکشد
رو دست در عنان زن و پا در رکاب کن
اول در مجامله بر خويشتن ببند
پس خانه معامله را فتح باب کن
نفست بسى دراهم انفاس صرف کرد
زآن خرج و دخل روز بروزش حساب کن
در راه هرچه نفس بدان ملتفت شود
گر خود بهشت باشد از آن اجتناب کن
گر او بشهد آرزويى کام خوش کند
آن شور بخت را نمک اندر جلاب کن
خواهى که بر حقيقت کار افتدت نظر
بر روى حال خود ز شريعت نقاب کن
چون عشق دوست ولوله اندر دلت فگند
بر خويشتن چو زلزله خانه خراب کن
فعلى که عشق باطن آن را صواب ديد
در ظاهر ار خطاست برو ارتکاب کن
هم پاى برفراز سلاليم غيب نه
هم دست در مشيمه ام الکتاب کن
زآن پس بگو اناهو يا من هوانا
از معترض مترس و بجانان خطاب کن
بيم سرست سيف ازين شطحها ترا
شمشير نطق را پس ازين در قراب کن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید