شماره ٢١: يک نظر بازست نرگس چشم بيمار ترا

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
يک نظر بازست نرگس چشم بيمار ترا
گل يکى از سينه چاکان است دستار ترا
مى کند شبنم گرانى بر عذار نازکت
ابر مى بوسد زمين از دور گلزار ترا
خشک مى آيد به چشمش جلوه آب حيات
هر که در مستى تماشا کرده رفتار ترا
سبز مى گردد ز حيرت حرف در منقارشان
طوطيان آيينه گر سازند رخسار ترا
از تماشاى تو خورشيدست يک چشم پر آب
چون تواند سير ديدن ديده ديدار ترا؟
بس که مى چسبد به هم کام و لب از شيرينى اش
نقل نتوان کرد گفتار شکربار ترا
تا چه در پيراهن گلهاى بى خارش بود
ناز مژگان است در سر، خار ديوار ترا
ساده مى سازد ز جوهر، روشنى آيينه را
نيست پرواى خط شبرنگ، رخسار ترا
دست گلچين را ز حيرت پاى خواب آلود ساخت
احتياج دور باشى نيست گلزار ترا
آب مى گرديد در چشم ترازو گوهرش
يوسف مصرى اگر مى ديد بازار ترا
اهل دين را مى برد از راه، زلف کافرت
در بغل چون رشته گيرد سبحه زنار ترا
کردم از دين و دل و هوش و خرد قطع نظر
من همان روزى که ديدم چشم عيار ترا
مرگ نتواند عنان بى قراران را گرفت
نيست زير خاک آسايش طلبکار ترا
قابل قسمت شمارد نقطه موهوم را
هر که بيند در سخن لعل گهربار ترا
گردى از دور از نمکدان قيامت ديده است
هر که صائب از تو نشنيده است گفتار ترا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید