شماره ٢٨: خار ناسازست بوى گل به پيراهن ترا

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
خار ناسازست بوى گل به پيراهن ترا
چون زنم گستاخ دست عجز در دامن ترا؟
پرتو خورشيد را آيينه رسوا مى کند
چون نهان از ديده ها سازد دل روشن ترا؟
بس که سيراب است دامانت ز خون عاشقان
جوى خون گردد، زنم گر دست در دامن ترا
آه مظلومان چه سازد با تو اى بيدادگر؟
کز دل سخت است در زير قبا جوشن ترا
بس که شد محو تن سيمينت اى يوسف لقا
برنيايد از گريبان بوى پيراهن ترا
برنمى آيد کسى با دورباش ناز تو
پرتو خورشيد برمى گردد از روزن ترا
بر فقيران بسته اى راه سؤال از سرکشى
بسته برگردد دهان مور از خرمن ترا
زلف را دست نگارين مى کند بوسيدنش
بس که خون بى گناهان است بر گردن ترا
برق عالمسوز را تسخير کردن مشکل است
چون شود صائب به افسون مانع از رفتن ترا؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید