شماره ٤٨: از شکست ماست گردش، چرخ بى بنياد را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
از شکست ماست گردش، چرخ بى بنياد را
نيست غير از دانه آب اين آسياى باد را
آب شد پيکان او تا از دل گرمم گذشت
مى گدازد نامه من خامه فولاد را
طوق قمرى سرو بستان را کمند وحدت است
نيست از زنجير پروا مردم آزاد را
مى کند هر کس که بر عمر سبکرو اعتماد
مى گذارد بر سر ريگ روان بنياد را
سخت جانان را نمى گردد ملامت سنگ راه
بيستون سنگ فسان شد تيشه فرهاد را
ناله ام بسيار بى رحمانه بر آهنگ زد
سخت مى ترسم به رحم آرد دل صياد را
قوت دست دعا گردد ز بى برگى زياد
هست در خشکى گشايش پنجه شمشاد را
حاجت پا سنگ نبود، سنگ چون باشد تمام
بر غم خود چند افزايى غم اولاد را
چشم در صنع الهى باز کن، لب را ببند
بهتر از خواندن بود، ديدن خط استاد را
سخت تر گردد گره هر گاه صائب تر شود
کى گشايد باده گلگون دل ناشاد را؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید