شماره ٥١: نيست حاجت ديده بان حسن عتاب آلود را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
نيست حاجت ديده بان حسن عتاب آلود را
دور باش از خود بود حسن حجاب آلود را
پشت اين تيغ سيه تاب است از دم تيزتر
کيست بيند خيره آن مژگان خواب آلود را
نوش خالص را بود در چاشنى آماه نيش
لذت ديگر بود لطف عتاب آلود را
در مذاقش شيشه خشک است آب زندگى
هر که بوسيده است لبهاى شراب آلود را
مى چکد آب (از) خط ريحان آن آتش عذار
گر چه باران نيست ابر آفتاب آلود را
تن به اقرار گناه کرده ده، آسوده شو
چند گويى عذرهاى اضطراب آلود را
پرده غفلت شود از خوابگاه نرم بيش
کى کند بيدار دامن پاى خواب آلود را
راه ناهموار را سوهان بود آهستگى
پا به سنگ آيد ز هموارى شتاب آلود را
مى کند کوته زبان لاف را روشندلى
کم بود پرتو چراغ ماهتاب آلود را
ديده پاک است صائب شرط ارباب نظر
چند بر مصحف نهى دست شراب آلود را؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید