شماره ١٢٦: چشم او چندان که مست خواب مى سازد مرا

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
چشم او چندان که مست خواب مى سازد مرا
تاب آن موى ميان بى تاب مى سازد مرا
تا شدم محو جمال او، اثر از من نماند
چون کتان آميزش مهتاب مى سازد مرا
تا نگشتم دور ازو، کامل نگشتم، همچو ماه
دورى خورشيد عالمتاب مى سازد مرا
خوشدلم با آه سرد و گريه هاى آتشين
بى تکلف اين هوا و آب مى سازد مرا
سرنمى پيچم چو طفل از گوشمال روزگار
جوهر تيغم که پيچ و تاب مى سازد مرا
در گداز گوهر من آتشى در کار نيست
ديدن گل همچو شبنم آب مى سازد مرا
گر چه امروز از رعونت سر فرو نارد به من
خاک چون گرد، فلک محراب مى سازد مرا
اين سبکروحى که من از کنج عزلت ديده ام
دلگران از صحبت احباب مى سازد مرا
خاکساران صيقل آيينه يکديگرند
درد مى بيش از شراب ناب مى سازد مرا
مى گذارم سر به پاى خاک، صائب سايه وار
چرخ اگر خورشيد عالمتاب مى سازد مرا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید