شماره ١٨٧: در دل هر قطره آماده است دريايى مرا

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
در دل هر قطره آماده است دريايى مرا
هست در هر دانه اى دام تماشايى مرا
عشرت ملک سليمان مى کنم در چشم مور
هر کف خاکى بود دامان صحرايى مرا
نيست با گفتار لب، کيفيت گفتار چشم
خوشترست از لعل گويا، چشم گويايى مرا
گر چه چون اشک يتيمان بى قرار افتاده ام
چشم قربانى کند مژگان گيرايى مرا
سر خط مشق جنونم نارسايى مى کند
نيست در مد نظر چون سرو بالايى مرا
با دل بى آرزو بر دل گرانم يار را
آه اگر مى بود در خاطر تمنايى مرا
با دل بى آرزو بر دل گرانم يار را
آه اگر مى بود در خاطر تمنايى مرا
بر دهان طوطيان مهر خموشى مى زدم
در نظر مى بود اگر آيينه سيمايى مرا
دردمندى درد را بسيار درمان کرده است
گو نباشد بر سر بالين مسيحايى مرا
برنمى دارد ترازوى قيامت سنگ کم
ورنه از سنگ ملامت نيست پروايى مرا
مى شد از جولان من انگشت حيرت گردباد
در خور سودا اگر مى بود صحرايى مرا
غيرت من صائب از همکار باشد بى نياز
ذوق کار خويش باشد کارفرمايى مرا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید