شماره ٢٥٨: قرعه و تسبيح را محرم نداند حال ما

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
قرعه و تسبيح را محرم نداند حال ما
هست بر سى پاره دل ها مدار فال ما
پشت ما بر خاکساري، روى ما در بى کسى
واى بر آن کس که افتاده است در دنبال ما
گردبادى را که مى بينى درين دامان دشت
روح مجنون است مى آيد به استقبال ما
ما ز خاطر آرزوى آب حيوان شسته ايم
زنگ ظلمت نيست بر آيينه اقبال ما
هرگز از صيد مگس هم دام خود رنگين نديد
کم ز تار عنکبوتان رشته آمال ما
ساده لوحانى که در معموره مى جويند گنج
غافلند از سايه جغد همايون فال ما
جبهه اى داريم از آيينه دل صاف تر
مى توان از يک نظر دريافتن احوال ما
ما گشاد کار خود در ساده لوحى ديده ايم
نقش کار چنگل شاهين کند با بال ما
هر لباسى را که چشمى نيست در پي، خوشترست
تلخ دارد خواب مخمل را قباى شال ما
گوش اين سنگين دلان را پرده انصاف نيست
ورنه کم از حال مردم نيست قيل و قال ما
هر حبابى در لباس کعبه گردد جلوه گر
بحر رحمت گر بشويد نامه اعمال ما
ما که از آه ندامت خرمن خود سوختيم
نيست صائب هيچ غم گر بشکند غربال ما



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید