با طلب مطلوب را همخانه مى يابيم ما
نور شمع از جبهه پروانه مى يابيم ما
در غريبي، آشنا از آشنا هرگز نيافت
لذتى کز معنى بيگانه مى يابيم ما
مى توان از نقطه اى دريافت صد طومار حرف
تار و پود دام را از دانه مى يابيم ما
موشکافان را نمى گردد صف مژگان حجاب
پيچ و تاب زلف را از شانه مى يابيم ما
مرغ زيرک درنمى يابد ز دام زير خاک
اين خطر کز سبحه صد دانه مى يابيم ما
از بلند و پست عالم آنچه مى آيد به چشم
چون صف مژگان به يک دندانه مى يابيم ما
از گشاد سينه مى بخشد خبر روى گشاد
وسعت ميخانه از پيمانه مى يابيم ما
چشم حق بين را نگردد کثرت از وحدت حجاب
نه صدف را گوهر يکدانه مى يابيم ما
دام در صيد دل ما بى گناه افتاده است
اين گره در کار خود از دانه مى يابيم ما
روى گردآلود خاک از سيلى طوفان نيافت
اين صفا کز گريه مستانه مى يابيم ما
صائب از ما کنج عزلت را به زر نتوان خريد
عشرت روى زمين در خانه مى يابيم ما
سالکان صائب نمى يابند از پيران خويش
آنچه از بازيچه طفلانه مى يابيم ما