شماره ٢٧٧: اشک پيش مردم فرزانه مى ريزيم ما

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
اشک پيش مردم فرزانه مى ريزيم ما
در زمين شور دايم دانه مى ريزيم ما
از کمين گريه ما اى فلک غافل مشو
بى خبر چون سيل در ويرانه مى ريزيم ما
قطره گوهر مى شود چون واصل دريا شود
آبروى خويش در ميخانه مى ريزيم ما
بر سر آب روان زندگانى چون حباب
ساده لوحى بين که رنگ خانه مى ريزيم ما
نيست در طينت جدايى عاشق و معشوق را
شمع از خاکستر پروانه مى ريزيم ما
مرد سيلاب گرانسنگ حوادث نيستيم
رخت هستى را برون زين خانه مى ريزيم ما
خاطرى معمور کردن، از دو عالم خوشترست
گنج را در دامن ويرانه مى ريزيم ما!
تا مگر مرغ همايونى شکار ما شود
پيش هر مرغى که باشد دانه مى ريزيم ما
پيش ازان دم کز نصيحت عيش ما سازند تلخ
زهر خود بر مردم فرزانه مى ريزيم ما
يا در آن زلف پريشان جاى خود وا مى کنيم
يا به خاک ره ز دست شانه مى ريزيم ما
ديگران ز افسانه مى ريزند صائب رنگ خواب
سرمه بيدارى از افسانه مى ريزيم ما



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید