شماره ٢٨٥: گر چه از عقل گران لنگر فلاطونيم ما

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
گر چه از عقل گران لنگر فلاطونيم ما
کار با اطفال چون افتاد مجنونيم ما
سرو آزاديم، ما را حاجت پيوند نيست
هر که از ما بگذرد چون آب، ممنونيم ما
نارسايى باده ما را ز دوران مانع است
گر حصارى در خم تن چون فلاطونيم ما
چشمه کوثر نمى سازد دل ما را خنک
تشنه بوسى از آن لبهاى ميگونيم ما
از حجاب عشق نتوانيم بالا کرد سر
در تماشاگاه ليلى بيد مجنونيم ما
شکوه ما نعل وارونى است از بيداد چرخ
ورنه از غمخانه افلاک بيرونيم ما
در وجود خاکسار ما به چشم کم مبين
کز سويدا نقطه پرگار گردونيم ما
چون صدف گر آبرو را با گهر سودا کنيم
پيش طبع بى نياز خويش مغبونيم ما
روح ما از پيکر خاکى است دايم در عذاب
در ضمير خاک زندانى چو قارونيم ما
از دم تيغ است پشت تيغ بى آزارتر
هر که مى گرداند از ما روي، ممنونيم ما
باعث سرسبزى باغيم در فصل خزان
در رياض آفرينش سرو موزونيم ما



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید