شماره ٣٥٤: نهان کرده است رويت در نقاب حشر جنت را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
نهان کرده است رويت در نقاب حشر جنت را
فرو برده است فکر مصرع قدت قيامت را
نمى انديشد از زخم زبان چون عشق صادق شد
به دندان صبح گيرد تيغ خورشيد قيامت را
اگر اشک پشيمانى نبندد بر کمر دامن
که پاک از روى مجرم مى کند گرد خجالت را؟
ز سيلاب گرانسنگ حوادث غافل افتاده
سبک مغزى که ريزد در جهان رنگ اقامت را
درخت بارور را دل سبک از سنگ مى گردد
نگيرد از هوا ديوانه چون سنگ ملامت را؟
به زور بازوى اقبال کارى برنمى آيد
نگه دارد مگر دست دعا دامان دولت را
کمند وحدت خود را مکن شيرازه صحبت
مده در گوشه تنهايى خود راه، کثرت را
برون افتد چو تخم از خاک، گردد روزى موران
نهان کن زينهار از ديده مردم عبادت را
ز منت نشکند در ناخنت نى تا شکر صائب
چو موران توتياى ديده کن خاک قناعت را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید