شماره ٣٦٨: زبان کوتاه باشد آشناى بحر گوهر را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
زبان کوتاه باشد آشناى بحر گوهر را
بلندى حجت عجزست بازوى شناور را
به خون دل ميسر نيست از دل آرزو شستن
به آب تيغ نتوان محو کرد از تيغ جوهر را
مکن چون تنگ ظرفان شکوه از داغ سيه بختى
که در طالع بهار بى خزانى هست عنبر را
کند يک جلوه گوهر پيش غواص و تماشايى
رسد فيض سخن يکسان، سخن سنج و سخنور را
نينديشد ز درد و داغ نوميدى دل عاشق
که از آتش بود پروانه راحت سمندر را
من آن شيرين پسر را از پدر صائب برآوردم
اگر طوطى ز بند نى برون آورد شکر را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید