شماره ٣٧١: ز خط عنبرين زيبد نقاب آن روى دلکش را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
ز خط عنبرين زيبد نقاب آن روى دلکش را
به از خاکستر خود نيست مرهم، داغ آتش را
ز خط گفتم رخش پنهان شود از ديده ها، غافل
که رسوا مى کند در روز روشن دود، آتش را
نبست از شوخ چشمى نقش در آيينه تمثالش
سليمان کرد چون تسخير يارب آن پريوش را؟
دو عالم خاک مى شد در رهش از جلوه اول
فتادى بر زمين گر سايه آن بالاى سرکش را
چو افتد دانه شوخ، از سنگ خارا سر برون آرد
غبار خط کجا پنهان کند آن خال دلکش را؟
چه سازد وحشت نخجير با آن چشم خوش مژگان؟
که خالى مى کند در هر گشادى چار ترکش را
نمى گردد غبار آلود، پرتو گر به خاک افتد
نسازد صحبت تن بى صفا، جان هاى بى غش را
پريشانى ز من چون سيل از سرچشمه مى جوشد
چسان صائب کنم پوشيده احوال مشوش را؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید