شماره ٤٩١: اى که از عالم معنى خبرى نيست ترا

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
اى که از عالم معنى خبرى نيست ترا
بهتر از مهر خموشى سپرى نيست ترا
اگر از خويش برون آمده اى چون مردان
باش آسوده که ديگر سفرى نيست ترا
سرو از بى ثمرى خلعت آزادى يافت
جگر خويش مخور گر ثمرى نيست ترا
مى کند همرهى خضر، بيابان مرگت
اگر از درد طلب راهبرى نيست ترا
بر شکست قفس جسم ازان مى لرزى
که سزاوار چمن بال و پرى نيست ترا
بگسل از خويش و به هر خار که خواهى پيوند
که درين ره ز تو ناسازترى نيست ترا
زان به چشم تو بود روى زمين خارستان
که چو نرگس به ته پا نظرى نيست ترا
سنگ را مى شکند سنگ، ازان مغرورى
که درين هفت صدف، هم گهرى نيست ترا
نيست در بى هنرى آفت نخوت صائب
شکوه از بخت مکن گر هنرى نيست ترا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید