شماره ٥٢٩: نيم آن شعله که خاموش توان کرد مرا

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
نيم آن شعله که خاموش توان کرد مرا
يا ز فانوس، قباپوش توان کرد مرا
بيش ازان است فروغ دل نورانى من
کز فلک در ته سرپوش توان کرد مرا
خون من در جگر تيغ زند جوش نشاط
نيستم باده که بى جوش توان کرد مرا
صاف گرديده ام از درد علايق چندان
که به صد رغبت مي، نوش توان کرد مرا
گوش تا گوش پرست از سخنم روى زمين
چه خيال است که خس پوش توان کرد مرا؟
شور من حق نمک بر همه دلها دارد
نيست ممکن که فراموش توان کرد مرا
هست چون بحر زهر موج مرا آغوشى
کى تهيدست ز آغوش توان کرد مرا؟
غير آن خط بناگوش، درين دعويگاه
حلقه اى نيست که در گوش توان کرد مرا
نگزيده است مرا تلخى ايام چنان
که به تکليف، قدح نوش توان کرد مرا
هر کمندى نکند صيد مرا چون منصور
صيد چون دار به آغوش توان کرد مرا
بس که صائب زده ام جوش ز رنگينى فکر
در قدح چون مى سر جوش توان کرد مرا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید