شماره ٥٣١: مى کند وقت خوش از عمر برومند مرا

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
مى کند وقت خوش از عمر برومند مرا
خونى وقت، بود خونى فرزند مرا
نخل تنهايى من ميوه فراوان دارد
نيست چون بى ثمران حاجت پيوند مرا
بحر و کان در نظرم چشم ترست و لب خشک
رفته تا پاى به گنج از دل خرسند مرا
تلخ و شيرين جهان در نظرم يکسان است
زهرچشم است گوارا چو شکرخند مرا
صد بيابان ز غزالان رم من در پيش است
همچو مجنون نتوان کرد نظربند مرا
نفس سرد، پر و بال شود آتش را
هست محتاج به بند آن که دهد پند مرا
دانه سوخته جز آه ندارد ثمرى
نکند ابر گهربار برومند مرا
شادم از بى برى خويش درين باغ چو سرو
که به خاطر گرهى نيست ز پيوند مرا
نيست جز پاکى دامن گنهم چون مه مصر
کو عزيزى که برون آورد از بند مرا؟
ديده ام عاقبت اهل هنر را صائب
نتوان کرد به تعليم هنرمند مرا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید