شماره ٥٤٤: ميزبانى که ز جان سير کند مهمان را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
ميزبانى که ز جان سير کند مهمان را
چه ضرورست که آراسته سازد خوان را؟
کاش يک بار به سر منزل ما مى آمد
آن که بر تربت ما ريخت گل و ريحان را
پيشدستى کن و ديوان خود امروز بپرس
چه ضرورست به فردا فکنى ديوان را؟
چه کند پرده ناموس به بى تابى عشق؟
بادبان بال و پر سير بود طوفان را
شاديى کز ته دل نيست، کدورت به ازوست
خون کند خنده سوفار دل پيکان را
پير را حرص دوبالا شود از رفتن عمر
بيشتر گرم کند جستن گو، چوگان را
هر که بى حد شود، از حد نکند پروايى
چه غم از محتسب شهر بود مستان را؟
بس که در لقمه من سنگ نهفته است فلک
بى تأمل نگذارم به جگر دندان را
کار موقوف به وقت است که چون وقت رسيد
خوابى از بند رهانيد مه کنعان را
بست بر خاک ز بى بال و پرى صائب نقش
مگر از دور زمين بوس کند جانان را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید