شماره ٥٥٧: گريه از دل نبرد کلفت روحانى را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
گريه از دل نبرد کلفت روحانى را
عرق شرم نشويد خط پيشانى را
لنگر درد به فرياد دل ما نرسيد
تا که تسکين دهد اين کشتى طوفانى را؟
دل آگاه ز تحريک هوا آسوده است
نيست از باد خطر تخت سليمانى را
جان محال است که در جسم بود فارغبال
خواب، آشفته بود مردم زندانى را
جامه اى نيست به اندام تو چون عريانى
چند پنهان کنى اين خلعت يزدانى را؟
زهر در مشرب من باده لب شيرين است
تا چشيدم قدح تلخ پشيمانى را
محو رخسار تو از هر دو جهان مستغنى است
مژه بيکار بود ديده قربانى را
آه ازين قوم سيه دل که گران مى دانند
به زر قلب، وصال مه کنعانى را
نزند چون خط مشکين تو نقشى بر آب
مو برآيد ز کف دست اگر مانى را
برندارم سر خود از قدم خم صائب
تا خط جام نسازم خط پيشانى را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید