شماره ٦٦٥: هزار حيف که گل کرد بينوايى ما

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
هزار حيف که گل کرد بينوايى ما
به چشم آبله آمد برهنه پايى ما
ز چرب نرمى ما دشمنان دلير شدند
خمير مايه غم گشت موميايى ما
چراغ ديده روزن ز خانه درگيرد
به آفتاب رسيده است روشنايى ما
ز دامن نظر اهل عشق پاکترست
زمين ميکده از فيض پارسايى ما
به جامه گل رعنا به بوستان آيد
گل عذار تو و چهره حنايى ما
نشسته است چنان نقش ما در آن درگاه
که آفتاب بود داغ جبهه سايى ما
تو پا به دامن منزل بکش، که تا دامن
هزار مرحله دارد شکسته پايى ما
ز هاله ماه شود در ته سپر پنهان
اگر بلند شود آه بينوايى ما
کجاست گوش سخن کش در انجمن صائب؟
که جوش کرد شراب سخنسرايى ما



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید