شماره ٦٧٣: به خرج رفت حياتم ز هرزه کوشى ها

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
به خرج رفت حياتم ز هرزه کوشى ها
به خاک ريخت شرابم ز خامجوشى ها
به سود داشتم اميدها درين بازار
نماند مايه به دستم ز خودفروشى ها
نفس به باد فنا مشت خاک من مى داد
نمى رسيد به فرياد اگر خموشى ها
بدوز ديده باريک بين ز عيب، که نيست
لباس عافيتى به ز عيب پوشى ها
رسيد نوبت پيرى و خون دل خوردن
گذشت فصل جوانى و باده نوشى ها
چنان که بال و پر شعله مى شود خس و خار
غرور نفس فزود از پلاس پوشى ها
متاع يوسفى خود به سيم قلب دهم
گران نيم به عزيزان ز خودفروشى ها
به حرف وصوت گشايم چرا دهن صائب؟
مرا که جنت دربسته شد خموشى ها



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید