شماره ٧١١: پيوسته دل سياه بود خلق تنگ را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
پيوسته دل سياه بود خلق تنگ را
دايم ستاره سوخته باشد پلنگ را
شد بيشتر ز قامت خم دل سياهيم
صيقل برد ز آينه هر چند زنگ را
بر زر مگير تنگ که از خرده شرار
دايم به آهن است سر و کار سنگ را
از تيغ آبدار نترسند پردلان
از چار موجه نيست محابا نهنگ را
از خلق تنگ بر تو جهان تنگ گشته است
بيرون ز پاى خويش کن اين کفش تنگ را
حلواى آشتى است چو شد زهر عادتى
رغبت به صلح نيست بدآموز جنگ را
شد سحر ساحران ز عصاى کليم محو
در راستان اثر نبود ريو و رنگ را
دوزد ز يک خدنگ به هم، شست صاف تو
چون دانه هاى سبحه قطار کلنگ را!
تا هست در چمن اثر از رنگ و بوى گل
صائب مده ز دست مى لاله رنگ را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید