در تحقيق زيارت قبور

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: جام جم

افزودن به مورد علاقه ها
نور با جان اگر چه همرنگست
با تنش نيز صحبتى تنگست
سوى اين روشنى همى پويند
اين زيارت که خلق ميگويند
گر ازين نور اثر نديدى عام
استخوان را چگونه بردى نام؟
تن پاک ار ز جان جدا باشد
نه که بى رحمت خدا باشد
نافه از مشک اگر تهى سازند
بوى خوش چون دهد نيندازند
گل که با گل نشست خويشى يافت
بر سر آمد که قدر و بيشى يافت
صدف آخر نه هم ز صحبت در
گشت غزاز رنگ چهره غر؟
مسجدى کندرو نماز کنند
درش از احترام باز کنند
قالبى از سر نياز و يقين
سالها سر نهاده بر خط دين
عقل را کرده بنده فرمانى
با دل و جان درست پيمانى
گر چه از ديده ها نهان گردد
خاک او قبله جهان گردد
روح او حاضرست و داننده
کام هر کس بدو رساننده
تو که در حق مرده اين گويى
زندگان را چرا نميجويي؟
به مقامات عارفان کن کار
به کرامات واصلان اقرار



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید