قصیده شماره ۳۵

غزلستان :: پروین اعتصامی :: قصیده ها
مشاهده برنامه «پروین اعتصامی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
گرت ايدوست بود ديده روشن بين
بجهان گذران تکيه مکن چندين
نه بقائيست به اسفند مه و بهمن
نه ثباتى است به شهريور و فروردين
پى اعدام تو زين آينه گون ايوان
صبح کافور فشان آيد و شب مشکين
فلک ايدوست به شطرنج همى ماند
که زمانيت کند مات و گهى فرزين
دل به سوگند دروغش نتوان بستن
که به هر لحظه دگرگونه کند آئين
به گذرگاه تو ايام بود رهزن
چه همى بار خود از جهل کنى سنگين
بربود است ز دارا و ز اسکندر
مهر سيمين کمر و مه کله زرين
ندهد هيچ کسى نسبت طاوسى
به شغالى که دم زشت کند رنگين
چو کبوتر بچه پرواز مکن فارغ
که به پروازگه تست قضا شاهين
ز کمان قدر آن تير که بگريزد
کشدت گر چه سراپاى شوى روئين
همه خون دل خلق است درين ساغر
که دهد ساقى دهرت چو مى نوشين
خاک خوردست بسى گلرخ و نسرين تن
که مى رويد از آن سرو و گل و نسرين
مرو اى پيشرو قافله زين صحرا
که نيامد خبر از قافله پيشين
دل خود بينت بيازرد چنان کژدم
تن خاکيت ببلعد چنان تنين
روز بگذشت، ز خواب سحرى بگذر
کاروان رفت، رهى گير و برو، منشين
به چمنزار دو، اى خوش خط و خال آهو
به سموات شو، اى طاير عليين
بچه اميد درين کوه کنى خارا
چو تو کشتست بسى کوهکن اين شيرين



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید