شمس دین بر یوسفان و نازنینان نازنین
بر سر جمله شهان و سرفرازان نازنین
بر سران و سروران صد سر زیاده جاه او
در میان واصلان لطف رحمان نازنین
او به اوصاف الهی گشته موصوف كمال
بر سریر و بر سران تخت سلطان نازنین
بزم را از وی جمال و رزم را از وی جلال
هم به بزم و هم به رزم لطف كیهان نازنین
پیش او بنهاد مفتاح خزاینهای خاص
كرده از عشق و محبتهاش یزدان نازنین
در میان صد هزاران ماه او تابان چو خور
وصف او اندر میان وصف شاهان نازنین
آنك خاك پاش شد او بر سران شد سرفراز
مست او اندر میان جمله مستان نازنین
اندر آن موجی كه خاصان بر حذر باشند از آن
اندر آن موج خطر او خفته استان نازنین