تو بمان و دگران

غزلستان :: شهریار :: غزلیات
مشاهده برنامه «غزلیات شهریار» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوى تو ليکن عقب سرنگران
ما گذشتيم و گذشت آنچه تو با ما کردى
تو بمان و دگران واى به حال دگران
رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند
هر چه آفاق بجويند کران تا به کران
ميروم تا که به صاحبنظرى بازرسم
محرم ما نبود ديده کوته نظران
دل چون آينه اهل صفا مى شکنند
که ز خود بى خبرند اين ز خدا بيخبران
دل من دار که در زلف شکن در شکنت
يادگاريست ز سر حلقه شوريده سران
گل اين باغ بجز حسرت و داغم نفزود
لاله رويا تو ببخشاى به خونين جگران
ره بيداد گران بخت من آموخت ترا
ورنه دانم تو کجا و ره بيداد گران
سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن
کاين بود عاقبت کار جهان گذران
شهريارا غم آوارگى و دربدرى
شورها در دلم انگيخته چون نوسفران



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید