مسافر مجنون

غزلستان :: شهریار :: غزلیات
مشاهده برنامه «غزلیات شهریار» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
رفتم و بيشم نبود روى اقامت
وعده ديدار گو بمان به قيامت
گر تو قيامت به وعده دور نخواهى
يک نظرم جلوه کن بدان قد و قامت
بانگ اذان است و چشم مست تو بينم
در خم محراب ابروان به امامت
قصر نمازت چه؟ اى مسافر مجنون
کعبه ليلى است قصد کن به اقامت
در همه عالم علم به عشق و جنونى
گو بشناسندت از جبين به علامت
آنچه به غفلت گذشت عمر نخواندم
عمر دگر خواهم از خدا به غرامت
پيرم و بر دوشم از نديم جوانى
از تو چه پنهان هميشه بار ندامت
خرمن گل ها به باد رفت و به دل ها
نيش ندامت خليد و خار ملامت
شحنه شهرى تو دست ياز به شمشير
بارى اگر شير مى کشى به شهامت
من به سلام و وداع کعبه و صحرا
صحيه زنانم که بارکن به سلامت
شمع دل شهريار، شعله آخر
زد به سراپا که سوختن به تمامت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید