شماره ٧١

غزلستان :: عرفی شیرازی :: مثنوی

افزودن به مورد علاقه ها
عاقلان آدابت آموزند و رسوايت کنند
دامن جمعى بدست آور که شيدايت کنند
ناگهان عشقت گذارند از حجاب ناکسى
پرده بگشا تا زنادانى تمنايت کنند
باغ گل پژمرده کردى روز کس درهم مکش
من هم از غيرت گذشتم کى تمنايت کنند
پس نکوئى جلوه کن بر مستحقان زينهار
تا دعائى بهر حسن عالم آرايت کنند
عرفى از ما بى قدم در وادى اهل وجود
صد بيابان خار خندان تحفه پايت کنند
هر چند دست و پا زدم آشفته تر شدم
ساکن شدم ميانه دريا کنار شد
جز با گريستن مژه در جهان نبود
آن هم زحرص ديده من ناگوار شد
عرفى بسى ملاف که بر چرخ تاختم
مردى کنون بتاز که بختت سوار شد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید