شماره ١٠٤

غزلستان :: عرفی شیرازی :: مثنوی

افزودن به مورد علاقه ها
از دل غم او دريغ داريم
اين مى زسبو دريغ داريم
تا درسر کوى تو بلغزيد
پاى از لب جو دريغ داريم
دوزيم ز چاک سينه مرهم
زين رخنه رفو دريغ داريم
خود چيست متاع دين که آنرا
از روى نکو دريغ داريم
سيراب و معززيم زانرو
آب از سک کو دريغ داريم
عالم همه ريش آن مه وما
يک خنده از او دريغ داريم
تو گل بجهان فشانى وما
سنگش ز سبو دريغ داريم
عرفى بدما بگو که اسرار
از بيهده گو دريغ داريم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید